در ضرورت اتحاد هواداران سوسیالیسم  

1ــ جمهوری اسلامی با یکی  از بزرگ ترین چالش های تاریخ سی و دو ساله ی خود دست به گریبان است، چالشی که چون زلزله ای شدید تمام ارکان رژیم  را می لرزاند  و با خود تضادهایی را به نمایش در می آورد که به مراتب  ریشه دارتر،  محوری تر، پای دارتر  و بنیادی تر است از تضادهای چند دوره ی گذشته، این تضادها شکاف بالائی ها و بحران بنیادی حاکمیت نظام را  به مراتب ژرف تر از بحران  پس از انتخابات سال هشتاد و هشت  به چالش می کشد، تضادی  که  تصفیه ی خشونت آمیز بخشی از اصلاخ طلبان  نظام  و بازداشت یاران امام را در پی داشت!  از این روی با توجه به دامنه ی اختلاف و تضادهای درونی حاکمیت و رو درروئی جریان های  بنیادگرای حکومتی  از اصول گرایان تا آبادگران و  از هیات های موتلفه تا  بیت رهبری با باند احمدی نژاد  که دولت و امور اجرائی کشور را در اختیار دارد و هم  تجزیه ی احزاب و جریان های شکسته خورده ی  اصلاح طلب  به دو دسته ی سازش کار و نیمه سازش کار  و کاهش نقش هر دو دسته و مجموعه ی جریان های مدعی  اصلاح  طلبی در بحران جاری و  نیز با توجه به  نومیدی توده های  فرودست  و حتا لایه های میانی جامعه از همه ی جریان های حکومتی؛ ضرورت سازمان یابی یک بدیل انقلابی و دموکراتیک  به رهبری نیروهای سوسیالیستی بر محور مبارزاتی کارگران،  زحمت کشان شهر و روستا، زنان،  جوانان  و ملیت های تحت ستم  و اقلیت های، ملی،  مذهبی و قومی،  بیش از هر زمان دیگری به مساله ی  روز تبدیل شده است.  

2 ـــ  هیچ نظامی از پای در نمی آید مگر این که نیروئی سازمان یافته آن را پائین بکشد و بتواند جای گزین آن شود و هیچ جنبش خود به خودی و حرکت خود به خودی به جائی نمی رسد مگر این که از جانب یک سازمان سیاسی رهبری شود. اما  از آن جا که دامنه سرکوب و شدت خشونت جمهوری اسلامی در درون مرزهای کشور، امکان گردآمدن رهبران عملی یک جنبش براندازی سازمان یافته  و استقرار رهبری  مبارزات توده ای در درون مرزهای کشور را سلب نموده است؛  رمز کامیابی یک جنبش براندازی در درون مرزهای کشور این خواهد بود که رهبران این جنبش از تیررس دست گاه های امنیتی، انتظامی،  قضائی و نظامی  رژیم دور  و از خطر ترور و بازداشت در امان باشند و خارج از کشور با رعایت مسائل امنیتی ویژه  می تواند مکانی باشد  برای سازمان یابی رهبری جنبش رادیکال براندازی در درون و برون مرزها! هسته ی این رهبری می تواند در خارج از مرزها قوام یابد تا رهبران عملی جنبش در داخل بتوانند به تدریج به آن به پیوندند.

3 ـــ بیش تر سازمان ها و جریان های سیاسی خارج از کشور با آگاهی از این حقیقت که هیچ کدام از آن ها به تنهائی نیروهای براندازی را در شرایط کنونی نماینده گی نمی کنند باز هم  سال های سال است که به امید واهی به فعالیت های جداسری خود در ترکیب فرقه های محفلی ـــ ایدئولوژیکی  و  گروه های شبه  سازمانی ادامه می دهند و هر چند که همه ی آن ها کم  و بیش از  شیوه های مبارزاتی یک سان و امکانات مبارزاتی محدودی برخوردارند  و کردار سیاسی شان تکرار  کارکرد هم دیگر است اما هیچ کدام از آن ها  گامی جدی برای نزدیک شدن به  دیگران  بر نمی دارند و آماده گی نشان نمی دهند تا نیروها و امکانات محدود خود را با دیگران در هم آمیزند!. آیا آگاهی بر این حقیقت که یک دست تنهاست و  از یک دست تنها کاری بر نمی آید نیازمند اثبات است؟  آیا  جز یگانه گی جریان های هم تراز و هم سو  در یک بستر جاری مبارزاتی کار دیگری از  دست های تنها و گاه خالی بر می آید؟  آیا تجربه ی سه دهه تفرقه و  تنها ماندن جریان های مبارزاتی درون کشور از جنبش کارگری تا جنبش ملیت های تحت ستم و از جنبش زنان تا جنبش جوانان و دانش جویان در برابر سیاست سرکوب رژیم کافی نیست؟  آیا تجربه ی شکست جریان های اصلاح طلب حکومتی و بی توجهی کارگران و زحمت کشان به آنان هنوز هم ضرورت وحدت نیروهای پیش رو  و تقویت قطب براندازی کلیت حاکمیت  را به عنوان یک نیاز سیاسی نشان نمی دهد؟      

4 ـــ  سازمان های سیاسی، گروه ها و محفل های  پیش رو  و  منفردین سوسیالیست، در پی سه دهه تجربه ی مبارزاتی علیه جمهوری اسلامی باید به درستی دریافته باشند که تداوم سیاست های فرقه گرایانه  و انفرادمنشی تا کنونی،  هیچ کدام از آنان  را به جائی نمی رساند و با ادامه این سیاست نه تنها به جائی نمی رسند بل که در دگرگونی های آتی هم نقشی نخواهند داشت و بدون تعارف یا همه ی ما، همه ی جریان های سیاسی و مبارزاتی، همه ی گروه ها و محفل ها و منفردین  در کوره  یک اتحاد اصولی و دموکراتیک  تمام عیار برای سازمان دادن مبارزه ی براندازی و راه اندازی یک حزب سوسیبالیست سرتاسری ذوب خواهیم شد و یا با سیل براندازی  به کناری پرتاب خواهیم شد! این حکم تاریخ است و سزای همه ی فرقه ها و سیاست های فرقه گرائی و انزواطلبی!

5ـــ هنر مارکس و  انگلس  در سازمان دادن بین ال ملل کارگری جدای از میزان کارآمدی و ناکارآمدی  و موفقیت یا عدم موفقیت آن چنان سازمانی و جدای از چه گونه گی از همپاشی آن،  در این حقیقت نهفته بود که  آن ها توانستند جریان های فکری و حزبی گوناگون و حتا ناهم گون را در زیر پرچم سوسیالیسم  و  در زیر یک سقف گرد آورند! هنر لنین جوان هم در گردآوردن محفل های پراکنده ی سوسیال دموکراسی سنت پترزبورگ به زیر پرچم سوسیالیسم  بود. اگر بنیادگذاران سوسیالیسم علمی و جنبش کارگری توانستند نبایدها را باید کنند ما چرا از بایدها  ناباید  بسازیم؟  وقتی که در شرایط دشوار ارتباطی سده ی نوزده بتوان  جریان های سیاسی گوناگون از چهار گوشه جهان با فرهنگ های گوناگون و زبان های گوناگون را گرد  آورد چرا در چهار چوب یک کشور و زبان و فرهنگ مبارزاتی مشترک نتوان به هم گرائی رسید؟

6ـــ جمهوری اسلامی با وجود همه ی خودویژه گی های  نظام ولائی  و  محوریت ولی فقیه  به عنوان مظهر دیکتاتوری تمام عیار یک حکومت مذهبی ـــ ایدئولوزیک، و حضور فعال یک باند مافیائی ــــ نظامی به نام سپاه پاس داران در همه ی  شئون اقتصادی، اجتماعی، سیاسی،  امنیتی و حتا مذهبی کشور، هم چنان یک نظام تمام عیار سرمایه داری است و مجری سیاست های نئولیبرالیسم جهانی در ایران!   بنابراین بدیل این حکومت تنها یک نظام سوسیالیستی دموکراتیک می تواند باشد، نظامی که بتواند به همه ی نابسامانی های یک جامعه ی آفت زده، آشفته و نابسامان که مشخصه ی برجسته ی آن در هم تندیده گی سرکوب طبقاتی و فرهنگی و  رشد ناهم آهنگ و ناموزن اقتصادی است پاسخ دهد و بی گمان هیچ کدام از بدیل های بورژوائی، چه اسلامی،  و چه غیر اسلامی، چه دیکتاتوری  و چه  لیبرالی پاسخ گوی نیازهای جامعه ی کنونی ما و مسائل جاری مبتلابه آن نمی تواند باشد

7ـــ هر گونه اتحاد و یگانه گی جریان های سیاسی  باید در نهایت یک اتحاد  فراگیر سیاسی  و حزبی باشد بر مبنای یک برنامه مدون  سیاسی، بدون شتاب زده گی،  با آماج های سوسیالیستی و سازمان دهی دموکراتیک و نه اتحادی شتاب زده از نوع اتحادهای  ایدئولوژیکی و فرقه ای!

از این روی این اتحاد می بایستی دربردارنده ی تمام جریان های سیاسی  و  منفردینی باشد که سرنگونی کلیت حاکمیت،  پذیرش بدیل  سوسیالیستی، پلورالیسم سیاسی،  سازمان دهی دموکراتیک، دفاع از آزادی های بی قید و شرط سیاسی  و  پرهیز  از کیش شخصیت و شخصیت پرستی را آماج برنامه ای خود بدانند!

8ـــ چه گونه گی پیش برد برنامه ی اتحاد هواداران سوسیالیسم در  گرو  یک دیالوگ همه جانبه  و تلاشی مداوم  و پی گیرانه  است با به کارگیری همه ی امکانات رسانه ای  و مشارکت همه ی جریان ها، سازمان ها، گروه ها  و منفردین سوسیالیست، برنامه ای که می تواند مرحله به مرحله و گام به گام  جریان های هم سو  را به هم دیگر نزدیک سازد و دامنه ی هم کاری آنان را  گسترش دهد.   

 چهارده مرداد ماه 1390،  پنجم اوت 2011

مجید دارابیگی